جدول جو
جدول جو

معنی متحلی شدن - جستجوی لغت در جدول جو

متحلی شدن
آراسته شدن زیور یافتن آراسته شدن زینت یافتن
تصویری از متحلی شدن
تصویر متحلی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
متحلی شدن
آراسته شدن، زینت یافتن، مزین شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متحرک شدن
تصویر متحرک شدن
جنبیدن وزیدن لانیدن حرکت کردن جنبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممتلی شدن
تصویر ممتلی شدن
پر شدن لبالب شدن: (مدتی غوغای این سودا در بام دماغ دزد فرو گرفته بود و وعای ضمیرش ازین اندیشه ممتلی شده) (مرزبان نامه. . 1317 ص 112)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجلی شدن
تصویر منجلی شدن
آشکار شدن جلوه گر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
مستولی گریدن: چیره گشتن دست یافتن دست اندازی کردن دست یافتن تسلط یافتن: چون... خبر مسعود رسید حیرت و وحشت برو مستولی شد
فرهنگ لغت هوشیار
دیسیدن (از حالی به حالی در آمدن)، ورتیشیدن تبدیل شدن تغییریافتن ازحالی بحالی درآمدن: ماهمی بینیم که چیی مستحیل شود باچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
زاییده شدن بوجود آمدن: از جانور آنچه از عفونات متولد شود چون انواع کرم و مگس بی حس نباشند
فرهنگ لغت هوشیار
براه رفتن جریان یافتن، یا متمشی شدن کار. سرانجام یافتن آن: و چون دانست که کاری متمشی نخواهد شد و اهل شهر غالب بودند از آنجا عزیمت سبزوار کرد
فرهنگ لغت هوشیار
به گردن گرفتن، بر گمارده شدن مباشر عمل و شغل یا اداره ای شدن بعهده گرفتن: ... در قلعه های خود خزیده منتظر بودند که هر یک از بیگلربیگیان متصدی حرب او شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتحل شدن
تصویر مکتحل شدن
سرمه بچشم کشیدن، در شدت و سختی افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
بست نشستن، پناهیدن پناه گرفتن در جایی پناه گرفتن: و حاکم آنجا نزوال که از امری گرج بود با بسی نفر از عظمای از ناوران و غلبه گرجیان در آن متحصن شده بودند، در مکانی مقدس بست نشستن: عده ای از اهالی در تلگرافخانه متحصن شدند
فرهنگ لغت هوشیار
درد کشیدن دردمند شدن درد کشیدن دردمند شدن: خاطر عاطر حضرت صاحبقران از حدوث آن واقعه بغایت متالم شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحلی کردن
تصویر متحلی کردن
آراستن زیور دادن آراستن زینت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
زیر بار رفتن تحمل کردن، یا متحمل نشدن، تحمل نکردن، بروی خود نیاوردن اعتنا نکردن: ذوالقدر... از جنگ فرار کرده در راه بخدمت نواب اشرف (شاه اسماعیل) رسیده دور جمجمه هر چند شاه او را صدا زده متحمل نشده
فرهنگ لغت هوشیار
خیره شدن مات شدن سرگردان گشتن سرگشته شدن حیران ماندن: ... اندرین کار متحیر شدند
فرهنگ لغت هوشیار
رسیدن وصول: دریابد آن صوتی را که متادی شود بدو از تموج هوایی که افسرده باشد میان متقارعین، رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاذی شدن
تصویر متاذی شدن
به ستور آمدن آزار دیدن اذیت دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبتلی شدن
تصویر مبتلی شدن
گرفتار شدن: آخر عمر بضعف پیری و عجز مبتلی شده بود، معتاد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متظلم شدن
تصویر متظلم شدن
((~. شُ دَ))
درخواست رفع ظلم و ستم نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متحمل شدن
تصویر متحمل شدن
((~. شُ دَ))
تحمل کردن، اعتنا نکردن، به روی خود نیاوردن
فرهنگ فارسی معین
نمایان شدن، تجلی یافتن، جلوه گر شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از منحنی شدن
تصویر منحنی شدن
Curve
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از منحنی شدن
تصویر منحنی شدن
courber
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از منحنی شدن
تصویر منحنی شدن
curvar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از منحنی شدن
تصویر منحنی شدن
wyginać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از منحنی شدن
تصویر منحنی شدن
изгибать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از منحنی شدن
تصویر منحنی شدن
згинати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از منحنی شدن
تصویر منحنی شدن
buigen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از منحنی شدن
تصویر منحنی شدن
krümmen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از منحنی شدن
تصویر منحنی شدن
curvare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از منحنی شدن
تصویر منحنی شدن
घुमाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از منحنی شدن
تصویر منحنی شدن
বাঁকানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از منحنی شدن
تصویر منحنی شدن
membengkokkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی